هوش هیجانی در مدیریت

امروزه با رقابتی که در زمینه کسب سهم بیشتری از بازار در هر یک از صنوف وجود دارد، استفاده از تکنیک های فروش است که البته زیر مجموعه ای از علم مدیریت به حساب می آید. در حقیقت مباحث و تکنیک های مختلفی هستند که هم به مدیریت درون سازمان و هم به مدیریت رفتار مشتریان کمک شایانی می نمایند و این تکنیک ها در حقیقت می توانند در شرایط پر رقابت بازار امروز، عصای دست مدیران باشند. یکی از موارد مهمی که امروزه در مدیریت کسب و کار و موفقیت بیزینس ها بسیار بسیار کاربردی شده است، مبحث هوش هیجانی است. به همین منظور در این مطلب به تفصیل به معرفی مفهوم هوش هیجانی و تعریف آن و همچنین کاربردهای هوش هیجانی در مدیریت می پردازیم. با ما در ادامه مطلب همراه باشید.

هوش هیجانی چیست؟

برای اینکه بتوان کاربردهای هوش هیجانی در مدیریت کسب و کار را به درستی بیان کرد لازم است ابتدا ذکر شود که هوش هیجانی چیست؟ به طور کلی می توان گفت که هوش هیجانی شکلی از هوش اجتماعی است که در آن فرد قادر است احساسات و عواطف خود و دیگران را به درستی درک کرده و میان آن‌ ها تمایز قائل شود. در حقیقت فرد اطلاعات حاصل شده از این ادراک را در جهت راهنمایی تفکر و تصمیم گیری دیگران به کار می ‌گیرد و می تواند به تصمیم گیری آن ها جهت دهد. به عبارت دیگر می توان گفت هوش هیجانی یا EQ به معنی توانایی افراد در درک و استفاده صحیح از احساسات خود و دیگران است.

یکی دیگر از تعاریف ارائه شده برای هوش هیجانی که خیلی ساده و کوتاه اما بسیار عمیق و کاربردی است توانایی یادگیری و کاربرد مهارت های لازم برای سازگاری با محیط می باشد. البته برای هوش هیجانی تعاریف مختلفی ذکر شده و هنوز یک تعریف واحد برای این مبحث مهم روانشناسی که در علوم دیگری چون مدیریت نیز تاثیر غیر قابل انکاری دارد بدست نیامده است. اما مساله مهم این است که در کلیه تعاریف یک نقطه مشترک وجود دارد که همگی اشاره بر آن دارند که مبحث هوش هیجانی در بر گیرنده دو مهارت زیر است:

  1. توانایی تشخیص، شناخت و درک احساسات خود و توانایی مدیریت آن
  2. توانایی تشخیص، شناخت و درک احساسات دیگران و توانایی تاثیر گذاری بر آن

در حقیقت این دو مهارت که کاربرد اساسی در مدیریت و به ویژه مدیریت فروش دارد، بدین معناست که فرد قادر باشد احساسات خود را کنترل کرده و بتواند احساسات دیگر افراد را در حیطه کنترل خود در آورد و به آن ها تسلط پیدا کند. به عبارت بهتر می توان گفت، بالاترین سطح و مرتبه از هوش هیجانی مرحله ای است که فرد بتواند در شرایط ویژه و تحت فشار و استرس، فضای درونی و بیرونی خود را کنترل کند.

هوش هیجانی در مدیریت وقتی اهمیت پیدا می کند که پای مدیریت به میان می آید. مدیران باید هوش هیجانی بالایی داشته باشند تا بتوانند احساسات خود را مدیریت کنند.

دلایل اهمیت هوش هیجانی

از ویژگی های اصلی انسان تاثیر بالای احساسات در شکل دهی رفتار و کردار وی است. در حقیقت محرک هایی که روی احساسات انسان تاثیرگذار هستند می توانند رفتارها و واکنش های افراد را جهت دهی کرده و تحت کنترل خود در آورند. افرادی که به مباحثی مانند هوش هیجانی تسلط دارند می توانند از همین موضوع در شکل دهی رفتار طرف مقابل خود نهایت بهره را ببرند. در حقیقت این افراد در روابط کاری، عاطفی و غیره می توانند با کمک تکنیک هایی، به رفتار طرف مقابل خود طوری جهت دهند که نتیجه دلخواهشان حاصل شود.

به بیان بهتر می توان گفت که انسان موجودیست که بر اساس محرک های احساسی رفتار کرده و حتی و تصمیم گیری های اساسی می کند. با توجه به این مساله، واضح است که توانایی افراد در درک و کنترل محیط اطرافشان، می تواند آنان را در زندگی و روابط خود به موفقیت های مختلفی از جمله اجتماعی و شغلی برساند.

اهمیت هوش هیجانی در مدیریت

امروزه اعتقاد راسخ بر این است که کلیه مدیران موفق باید حتما توانایی هوش هیجانی بسیار بالایی داشته باشند. یک مدیر باید بتواند در شرایط مختلف از جمله تحت فشار، هم خود را به خوبی کنترل کرده و هم زیرمجموعه های خود را به خوبی مدیریت نموده و شرایط آن ها را نیز تحت کنترل داشته باشد. همچنین باید بتواند در شرایط حساس و وجود فشار، توانایی هوش هیجانی خود را در راستای فروش بیشتر و موفقیت کسب و کار مورد استفاده قرار داده و روی افراد بیرون سازمان خود نیز تاثیر کافی را گذاشته و فرآیند فروش را نیز به خوبی انجام دهد.

هوش هیجانی به معنی توانایی هر شخص برای مدیریت احساسات، اضطراب و کنترل تنش ها در کنار امیدواری، خوش بینی و داشتن انگیزه در مسیر رسیدن به اهداف است.